کد خبر: 1215733
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۲:۳۵
ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه بیست و سوم بهمن ماه، قاضی امیرحسین علیمردان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۳۸ جنت‌آباد از قتل دختر و پسر جوانی در خانه‌ای با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد. 
غلامرضا مسکنی
جوان آنلاین: پنج دانشجوی دختر و پسر مهندسی پس از آشنایی مجازی، در دورهمی در یکی خانه‌های غرب تهران، با مصرف مخدر قارچ، زامبی شدند و حادثه خونینی را رقم زدند. در جریان این حادثه دو نفر به قتل رسیدند و یک نفر در پرتگاه مرگ قرار گرفت. 
ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه بیست و سوم بهمن ماه، قاضی امیرحسین علیمردان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۳۸ جنت‌آباد از قتل دختر و پسر جوانی در خانه‌ای با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد. 
تیم جنایی در طبقه اول ساختمان مسکونی در خیابان جنت‌آباد شمالی کوچه سیدخندان با جسد دختر ۲۴ ساله‌ای به نام پریا پشت در ورودی آپارتمان و کمی آن‌طرف‌تر با جسد پسر ۲۰ ساله‌ای به نام اشکان داخل پذیرایی جلوی اتاق خواب روبه‌رو شدند که به طرز دلخراشی هر دو با ضربات متعدد شمشیر به گردن، پشت و دست به قتل رسیده‌بودند. همچنین مشخص شد قاتل پسر جوان ۲۰ ساله‌ای به نام کامبیز است که در این حادثه او هم به شدت زخمی و در حالی که در یک‌قدمی مرگ قرار داشته از سوی مأموران پلیس با آمبولانس به بیمارستان منتقل شده‌است. 
 
 مهمانی شوم 
کارآگاهان جنایی دریافتند دو مقتول و قاتل همراه دو دختر جوان دیگر به نام‌های پروانه و لعیا ۲۰ ساله شب قبل میهمانی برگزار کرده و در آن میهمانی پس از مصرف مواد‌مخدر توهم‌زا درگیری خونینی رقم زده‌اند، اما پروانه و لعیا قبل از درگیری موفق به فرار از خانه شده و سه نفر دیگر با قمه و چاقو به جان هم افتاده‌اند. 
یکی از مأموران به بازپرس جنایی گفت: «ساعت حدود ۹ و ۳۰ دقیقه دختری وحشت‌زده با اداره پلیس تماس گرفته و اعلام کرده‌بود دوستانش داخل آپارتمانی با هم درگیر شده‌اند. او از پلیس درخواست کمک کرد و من هم همراه چند نفر از همکاران به سرعت به محل اعزام شدیم. وقتی به محل رسیدیم دو دختر (پروانه و لعیا) پشت دیوار مغازه‌ای پنهان شده‌بودند و به محض دیدن ما محل حادثه را نشان دادند. هر چقدر تلاش کردیم در باز نشد تا اینکه مادر پروانه و مرد جوان دیگری که خودش را صاحبخانه معرفی کرد، به محل رسیدند. در را تخریب کردیم و وارد خانه شدیم و در همان ابتدای ورود، پشت در با جسد دختر جوانی که دوستانش او را پریا صدا می‌زدند، روبه‌رو شدیم و معلوم بود او هم می‌خواسته فرار کند، اما جلوی در، در حالی که به نظر می‌رسیده دستش را به دستگیره در رسانده با ضربات شمشیر به قتل رسیده‌است. در ادامه روبه‌روی در اتاق خواب با جسد پسر جوانی روبه‌رو شدیم که خون بدنش تمامی فرش‌ها و سرامیک‌ها را خونی کرده‌بود. از داخل اتاق خواب صدای ناله می‌آمد و ما وارد اتاق شدیم و دیدیم روی تخت پسر جوان دیگری زخمی و در حال ناله کردن است. او توان حرف زدن نداشت و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد که به سرعت او را به بیمارستان منتقل کردیم.»
 
 علامت «اس»
تیم جنایی در بررسی محل حادثه شمشیر بزرگ خونی همراه چند چاقو کوچک تزئینی پیدا کردند که حکایت از آن داشت قاتل با همان شمشیر مرتکب دو قتل شده‌است و خودش هم به احتمال زیادی از سوی اشکان با ضربات چاقوی کوچک به شدت زخمی شده‌است. به هم‌ریختگی وسایل خانه نشان می‌داد دو مقتول دقایقی با قاتل درگیری داشته‌اند، به طوری که همه وسایل به هم ریخته و خون‌های زیادی به در و دیوار پاشیده شده‌بود. در بازرسی‌های بعد مأموران مقدار زیادی مواد‌مخدر توهم‌زا پیدا کردند که معلوم بود سه دختر و دو پسر جوان قبل از درگیری آن مواد را مصرف کرده‌اند. در یکی از اتاق‌ها تیم‌جنایی با علامت «اس» انگلیسی بزرگی روی دیوار روبه‌رو شدند که مشخص شد قاتل پس از جنایت با خون خودش یا خون مقتولان علامت «اس» را به عنوان رمز پیروزی روی دیوار نوشته است. 
 
 بازداشت ۴ متهم 
تیم جنایی در تحقیقات میدانی دریافتند پروانه تهرانی است و همراه مادرش زندگی می‌کند، اما پریا، لعیا، اشکان و کامبیز هر کدام اهل شهرستانی هستند که همگی به خاطر جشن تولد پروانه سه روز قبل به تهران می‌آیند و مادر پروانه برای آن‌ها از یکی از دوستان قدیمی‌اش به نام سعید خانه‌ای اجاره می‌کند و از سه روز قبل در اختیار آن‌ها و دخترش قرار می‌دهد تا اینکه این حادثه مرگبار رخ می‌دهد. مأموران در ادامه پروانه، لعیا و مادر پروانه و سعید را بازداشت کردند. چهار متهم صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی منتقل شدند. سعید به بازپرس جنایی گفت: «من املاکی کار می‌کنم و مدتی است همسرم از من جدا شده و در خانه‌ام تنها هستم. چند روز قبل مادر پروانه که از قدیم او و همسر مرحومش را می‌شناسم، با من تماس گرفت و گفت برای دوستان دخترش که قرار است از شهرستان برای اجرای پروژه‌ای و تولد دخترش به تهران بیایند، خانه‌ای اجاره کنم تا چند روزی که آن‌ها میهمان دخترش هستند، در آنجا سکونت داشته‌باشند. مادر پروانه استاد دانشگاه است و حتی برادرم دانشجوی او بوده و به همین دلیل به او اعتماد کردم و خانه خودم را برای چند روز در اختیار آن‌ها قرار دادم و اگر می‌دانستم آن‌ها می‌خواهند مواد مصرف کنند و درگیری مرگبار را رقم بزنند به آن‌ها نمی‌دادم.»
مادر پروانه هم گفت: «دخترم و تعدادی از دوستانش روی پروژه بازی اینترنتی کار می‌کردند و چند روز قبل دخترم گفت دوستانش قرار است به تهران بیایند و با هم چند جلسه کاری روی پروژه‌شان داشته‌باشند. از طرفی جشن تولد دخترم نزدیک بود و دوستانش می‌خواستند در جشن تولدش شرکت کنند و من هم برای آن‌ها خانه‌ای اجاره کردم، اما دخترم را پیش آن‌ها نفرستادم و فقط شب آخر پیش آن‌ها رفت و این اتفاق افتاد. من استاد دانشگاه هستم و همیشه حواسم به فرزندانم بود، اما این بار غفلت کردم.»
 
 شمشیر مورتال کامبکت 
پروانه و لعیا هم در بازجویی‌ها ماجرا را شرح دادند. پروانه گفت: «قرار بود چهارشنبه تولدم را با حضور دوستانم جشن بگیرم. من عاشق بازی اینترنتی بودم که شخصیت اصلی آن با شمشیر موجداری می‌جنگد. آنقدر آن شخصیت و شمشیرش را دوست داشتم که کامبیز برای جشن تولدم همان شمشیر را کادو آورده‌بود، اما فکر نمی‌کردم با همان شمشیر دو نفر از بهترین دوستانم را به قتل برساند.»
تحقیقات از متهمان ادامه دارد. قاتل هم در بیمارستان تحت درمان قرار دارد و پس از بهبودی برای تحقیق به دادسرای منتقل می‌شود. 
 
 
 
 قارچ سمی 
پروانه و لعیا مقابل قاضی پرونده به آرامی ماجرا را شرح می‌دهند. هنوز ترس و دلهره از حادثه را در چهره‌شان می‌توان دید. پروانه می‌گوید به اصرار کامبیز همه مواد توهم‌زا معروف به قارچ مصرف کردیم. ابتدا همه خوش بودیم، اما چند ساعت بعد همه در توهم آن مثل زامبی به جان هم افتادند. 
 
پروانه چقدر درس خواندی؟ 
ما همه دانشجو هستیم. من دانشجوی رشته برق هستم، لعیا گرافیک می‌خواند، کامبیز و اشکان هر دو مهندسی کامپیوتر می‌خواندند و پریا هم در رشته انیمیشن درس می‌خواند. 
 
چطوری با هم دوست شدید؟ 
من تهرانی هستم و کامبیز و اشکان هم اهل ارومیه هستند. پریا خرم‌آبادی بود و لعیا هم همراه خانواده‌اش در کرمانشاه زندگی می‌کند. ابتدا دوستان آنلاینی بودیم و چند سال قبل در فضای مجازی با هم دوست شدیم و دوستی ما ادامه پیدا کرد. 
 
اولین‌بار بود یکدیگر را دیده بودید؟ 
نه. مردادماه امسال هم در تهران قرار ملاقات گذاشتیم. البته آن زمان خانه اجاره نکردیم و هر کدامشان جدا جدا هتل گرفته‌بودند و فقط بیرون و در کافی‌شاپ با هم قرار می‌گذاشتیم و درباره پروژه‌مان با هم صحبت می‌کردیم. 
چه پروژه‌ای؟ 
ما می‌خواستیم بازی به نام «کانوی» را که فیزیکی بود به اینترنتی تبدیل کنیم و به همین دلیل، همیشه با هم در ارتباط بودیم و روی پروژه‌مان کار می‌کردیم. فکر کنم مراحل پایانی پروژه‌مان بود و به همین دلیل هم همه به تهران آمدند و قرار شد چند روزی روی پروژه با هم کار کنیم و خانه‌ای اجاره کردیم. 
 
اما مادر پریا گفته‌بود دخترش برای جشن تولد به تهران آمده‌است؟ 
بله، جشن تولد من هم بود و قرار بود به زودی برگزار کنیم. 
 
شب حادثه جشن تولد شما بود؟ 
نه قرار بود چهارشنبه جشن تولد بگیریم. مادرم اجازه نداد در خانه اجاره‌ای بگیریم و قرار بود در خانه خودمان جشن بگیریم. 
 
میهمانی آن شب به چه مناسبتی بود؟ 
در این چند روز مادرم به من اجازه نمی‌داد شب پیش دوستانم باشم، اما آن شب کامبیز گفت می‌خواهم همه را شگفت‌زده کنم و من هم با اصرار از مادرم اجازه گرفتم تا شب را پیش آن‌ها بمانم. 
 
شما را شگفت‌زده کرد؟ 
«لحظاتی سکوت می‌کند» کاش آن شب پیش آن‌ها نمی‌رفتم. اول قرار بود با هم روی پروژه‌مان کار کنیم و بعد کامبیز برای ما جشن بگیرد. ساعت ۶ عصر او از خانه بیرون رفت و یک ساعت بعد به خانه برگشت و گفت مواد توهم‌زایی تهیه کرده تا با هم خوش باشیم. او دو مدل داشت که یکی از آن‌ها دوزش پایین بود و دیگری دوز بالایی داشت. اصرار کرد و گفت می‌خواهیم امشب همه کنار هم خوش باشیم و بخندیم. می‌گفت این مواد اعتیاد نمی‌آورد و فقط به ما شادی می‌دهد و شب به یادماندنی برای ما رقم می‌زند. به هرحال با اصرار او من و لعیا دوز کمتر را مصرف کردیم، اما پریا، کامبیز و اشکان دوز زیاد را مصرف کردند تا بیشتر خوشی کنند. همه شنگول شده و خوش بودیم. انگار دنیا مال ما بود و جوک می‌گفتیم و می‌خندیدیم و به چیز دیگری فکر نمی‌کردیم. آنقدر خوش بودیم و خندیدیم که دل‌درد گرفتیم و با خودمان گفتیم چه مواد خوبی است که از دنیا غافل می‌شوی، اما خبر نداشتیم پایانش چه تلخ و غم‌انگیز است. 
 
آخرش چه شد؟ 
تا نیمه‌های شب شاد و شنگول بودیم و حال می‌کردیم، اما کم‌کم حالمان بد شد توهمات دیگری به سراغمان آمد. من و لعیا ساعت ۲ بامداد به اتاق خواب رفتیم، اما خوابمان نگرفت و به همه چیز و حتی در دیوار می‌خندیدیم. ساعت ۴ بامداد کامبیز و اشکان و پریا که حال خوبی نداشتند، به اتاق آمدند و ما را بیرون کردند و گفتند نوبت آن‌ها است در اتاق استراحت کنند. آن‌ها حالشان خوب نبود و گاهی با هم مشاجره لفظی می‌کردند. من سعی کردم آن‌ها را آرام کنم، اما فایده‌ای نداشت. چند ساعت بعد صدای شکستن شیشه‌ای آمد. وقتی به اتاق رفتم پریا دستش خونی بود، اما می‌خندید و خوش بود و گفت چیز مهمی نیست. ساعت نزدیک ۹ صبح بود و آن‌ها دقیقه به دقیقه حالشان بدتر می‌شد. کامبیز فریاد می‌زد من خدا هستم و فرمانروای عالمیان، اما اشکان می‌گفت من خدا هستم و جهان در تسخیر من است. متوجه شدم آن‌ها در حال اجرای همان نقش‌های بازی‌های اینترنتی هستند. با هم رجز‌خوانی می‌کردند و فکر می‌کنم یکدیگر را زامبی می‌دیدند و به طرف هم حمله می‌کردند. احساس کردم اتفاق بدی در حال رخ دادن است و تهدید کردم به پلیس زنگ می‌زنم. توهم آن‌ها ثانیه به ثانیه بیشتر می‌شد و فکر کنم من و لعیا را که حالمان بهتر شده‌بود، حیوان یا شیطان می‌دیدند. از ترس ما دو نفر می‌خواستیم فرار کنیم، اما اشکان مانع ما شد که کامبیز با او درگیر شد. پریا هم حالش خوب نبود و همراه ما نیامد و رفتار‌های عجیبی از خود نشان می‌داد. ما دو نفر به هر طریقی بود از خانه فرار کردیم و به پلیس زنگ زدیم. وقتی پلیس رسید، متوجه شدیم کامبیز با شمشیر پریا و اشکان را به قتل رسانده‌است. 
 
شمشیر را از کجا آورده‌بود؟ 
شمشیر را کامبیز برای جشن تولد من کادو آورده‌بود. 
 
چرا شمشیر؟ 
من عاشق بازی اینترنتی هستم که شخصیت اصلی آن شمشیر موجداری دارد. کامبیز می‌دانست من عاشق آن شمشیر هستم و به همین دلیل آن را برای من کادو آورده‌بود. 
 
حرف آخر؟ 
اگر من و لعیا هم از مواد‌مخدر توهم‌زا با دوز بالا استفاده می‌کردیم، الان ما هم به قتل رسیده‌بودیم.
برچسب ها: جرایم جنایی ، متهم ، پلیس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار